خم شد چشمانش را بوسید. لب هایش را امتداد داد گونه اش را بوسید. فاصله گرفت. چشم باز کرد. سپیده زده بود. آه تنهایی، رویا. پتو را روی سرش کشید. جای بوسه ها خیس شد. آتش گرفت از تنهایی. بارید.
- زَمان: ۲۸ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۲
خم شد چشمانش را بوسید. لب هایش را امتداد داد گونه اش را بوسید. فاصله گرفت. چشم باز کرد. سپیده زده بود. آه تنهایی، رویا. پتو را روی سرش کشید. جای بوسه ها خیس شد. آتش گرفت از تنهایی. بارید.
" سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ولی نمی دانم چرا، هنوز هم دیروزها بهترند.."